loading...
هیئت قاسم ابن الحسن اصفهان
abolfazl بازدید : 133 دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 نظرات (3)

سلام عرض میکنم به اعضای بانشاط هیئت قاسم بن الحسن(ع)

کافیه نام مبارک نقی (ع) را از گوگل سرچ کنید،وببینید در قسمت تصاویر چه اهانتهایی به چهره معصوم این امام غریب کرده اند.

وظیفه ما اینه که در وبلاگهای خودمون و در سایتهای دیگه مطالبی با عنوان امام نقی(ع) وباتصاویر برچسب دار از این امام غریب قرار دهیم، تا در مقابل این هجمه زشت ومنفور به امام(ع) جوابی محکم و دندان شکن داشته باشیم و تصویر واقعی امام و شیعه را بر جهانیان نشان دهیم.

به امید ظهور آقا امام زمان(عج)

masoodrezaee بازدید : 140 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

با همسر مكرمه رفته ايم ماه عسل، زينبيه. پابوسي حضرت خانم، دختر موسي ابن جفرعليه السلام. بزرگواري كه به گفته محمد، رفيق شفيق مان و مسئول هماهنگي برنامه هاي حرم، آنهايي كه از عراق عازم ايران مي شوند براي زيارت، سه جا مي روند : مشهد، قم و همين حرم زينبيه خودمان.

در موضوع ماه عسل هم مسائلي مطرح است. اول اينكه، امثال بنده اگر "قاشق" دوم عسل به حلق شان برسد، كليه احشامشان بيرون مي ريزد. حالا تصور كنيد "ماه عسل" را.

در ثاني، ماه عسل براي كشاورزهاي قديم خوب بوده است كه چند ماه از سال را بيكار بودهاند. اگر من فقط " نيم ماه عسل" هم بخواهم بروم، از سركار مودبانه بيرونم مي كنند!

سوما، حالا چرا عسل؟

رابعا، كدام نوع عسل؟ سكنجبين، آويشن، يونجه يا و ...

پنجمش اينكه عسل كدام منطقه؟ خوانسار، فريدونشهر، اردبيل و يا ...

و ...

القصه، با سركار عليه ، همسر محترمه مثل دو تا مرغ عشق داريم از صحن حضرت مي آييم بيرون كه پخش صوت روضه اي توجه مان را جلب مي كند. اطراف را برانداز مي كنيم. جايي آنطرفتر مردم به دور بساطي حلقه زده اند. به تصور اينكه تعزيه است، راهي آنجا مي شويم.

جواني تقريبا 30 ساله، با موهاي ژوليده، شلوار شش جيب سبز رنگي به پا و تك پوش مشكي رنگي به تن دارد. چهار دور زنجير دور بازوهايش پيچيده و دور ميدان رجز مي خواند. گوشه ديگر ميدان صندوقي چوبي قرار دارد كه به زحمت خط رويش را مي خوانم : خطرناك ترين مار دنيا.

و ديگر بلندگويي دستي كه گه گاهي جوانك براي سخنراني استفاده مي كند و گاهي صوت روضه ي حضرت رقيه سلام الله عليها از آن پخش مي شود.

مرد آفتاب سوخته ي حدودا چهل ساله اي هم در گوشه اي از كادر وظيفه ي تداركات، امور مالي و تاييد و تصديق پهلوان را به عهده دارد كه با عنوان "سيد" خطاب پهلوان قرار مي گيرد.

قفس كوچكي هم منتهي اليه لوكيشن قرار دارد كه بچه ميمون بي نوايي به آدم هاي اطرافش خيره شده است.

پهلوان در حالي كه در قل و زنجير است، اطراف ميدان مي چرخد و رو به "سيد" مي گويد: سيد، اگر وسط پاره كردن زنجير جان دادم، به بچه هايم بگو پدرتان براي "يك لقمه نان حلال" جان داد و سيد در حالي كه اشك چشم هايش را پاك مي كند، قول مي دهد، "قول مردانه".

و بعد پهلوان خودش را گره مي زند به روضه ي عباس ابن علي و رقيه خاتون و بعضي كه گريه مي كنند و بعضي دست مي كنند توي جيب هايشان و آماده ي تقديم پول مي شوند به "سيد" مدير مالي و پشتيباني "پهلوان".

برمي گردم.

گنبد فيروزه اي دختر موسي ابن جعفر تو چشم هايم قاب مي شود.

يادم مي آيد از قديم، روضه ي موسي ابن جعفر كه مي خواندند، براي آزادي زنداني ها هم دعا مي كردند.

و حالا "پهلوان" كه در غل و زنجير است و اين مردم كه "زنداني" موهومات اند و تفكر، كه كم كم جايگاهي در نوع زندگاني مان ندارد...

دلم براي اين آدم ها مي سوزد، شايد آنها هم براي من...

mgh بازدید : 117 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (2)

با سلام و تبریک عید خدمت سروران عزیز و گرامی همانطور که قبلا وعده داده بودم با سلسله مطالب پیرامون مهدویت و آخر الزمان در خدمت دوستان هستم . لازم به ذکر است مطالب به طور آماده از جایی گرفته نشده و گزیده ای از کتاب های موجود است.

 

قسمت اول:زندگینامه حضرت ولی عصر

(به ادامه مطلب بروید)

alijooyafar بازدید : 174 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (2)

1.رسم زمانه ، رسم زمانه که میشنویم ، همین گذر تکراری تاریخ است ؛ خیلی وقت است که تا زمین به دور افلاک یک دور کامل می زند ، مردم جشن می گیرند و به یک دیگر تبریک می گویند . این زمانه است و رسمش اینست که بعد از هر عید یک قدم به آخرین قدم دنیا نزدیک میشویم و به دیدار باقی میشتابیم... بی تعارف !

2.اما همینطور یک جا نشستن و نگاه به این روندی که مدام میگذرد چه فایده ؟ ؛ به خودمان یادآوری کنیم آنچه بوده و اشتباه بوده ، چه حق الناس هایی که گردنمان بوده و چه حق الله هایی..

3.چه خاطری را - خدای ناکرده- آزرده ایم ، چه کینه ای بر دل داریم و چه ناپاکی هایی در زندگی داشته ایم ؛ نگاه میکنی دیوار خانه ات تمیز شده است ، آفرین چه زیبا ! ، نگاه میکنی پنجره و میز و کمد و قاب دیوار و دسته ی در و فرش هایتان و آذین های ساده که سفره تان باشد ، خیلی عالی است ... زیبا شده است. خوب دقت میکنی لکه ای بر دیوار باقی نمانده باشد ، بعد هم بیشتر حساس میشوی که اگر لکه ای بر شیشه و دیوار بنشیند بیشتر از قبل به چشم می خورد ، حالا هم یک نگاه به روح مان بکنیم. این خانه که میبینی اینهمه وقت و انرژی صرفش کردی سال دیگر که نه ، همین یک ماه دیگر باز کثیف می گردد و نیاز به مراقبه دارد ؛ آیا همینقدر محاسبه و مراقبه که هفته قبل از عید به پای نوروز تا 13 اش میریزیم ، یک ذره اش را برای جان مان خرج کرده ایم؟ ، سختی باید دید و نهایت این سختی آسانی است ، تازه خدا هم در راه کمکت می کند ؛ چه معامله خوبی .... آخرش هم سر افرازی

در سال 93 ، همانگونه که مراقبیم در و دیوار تمیزمان لک بر ندارد -دست کم-همان قدر هم به فکر نفس مان باشیم که باقی می ماند و عاقبت مان به چگونگی آن است.

در سال 93 ، سختی های به ظاهر دشوار زندگی را با کاشت تخم محبت و عشق به همنوع و دوستی های سالم و رفقایی غمسوز و صلاح اندیش که مانند یک برادر در تمام طول زندگی در کنار فکر و اندیشه آدمند ، بپوشانیم

در سال 93 ، خوب باشیم و خوب ببینیم ، حیاه طیبه فراموش نشود...

سال نو مبارک !!

masoodrezaee بازدید : 281 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (5)

يك سال گذشت از همه ي برنامه هايي كه با رفقاي عزيزتر از جانم در سال 92 داشتيم و خاطره هايي  شد به ياد ماندني.

از اردوي شمال و مشهد كه توفيق هم راهي با عزيزان را نداشتم تا اردوي شيرازي كه هيچ وقت برگزار نشد تا مراسم محرم و فاطميه و عيد غدير و ميلاد امام رضا و شهادت امام مجتبي و ...

تا ساعتي ديگر تمام مي شود همه ي لحظه هاي خوب با هم بودن و باهم گريه كردن ها و باهم شاد بودن ها...

گذشت همه ي خداحافظي هاي كربلاها و مشهدها و مدينه ها و بعد استشمام عطر حسيني و رضوي و فاطمي در فضاي هيات...

و بعد...

بر خود لازم مي دانم از همه ي دوستان هيات، شوراي اجرايي، شوراي فرهنگي، مربيان و مسئولين كه بذل محبت نمودند و وقت گذاشتند ، تشکر و قدردانی کنم.

 و در راس همه ي عزيزان از سرور معظم-حضرت استاد جناب سيد مهدي باطني تشكر ويژه دارم كه يكسال تمام، مسافر قم اصفهان قم بودند و يار و غمخوار بي منت هيات...

و دعاي سلامتي داريم براي سيد وحيد مهدوي كه خداحافظي كرد و نايب الزياره ي مان مي شود در كربلاي معلا...

و بعدتر...

پيشاپيش عرض تبريك اين حقير و ساير دوستان را پذيرا باشيد بخاطر ايام مبارك بهار نود و سه...

و در آخر...

تعظيم خواهيم نمود ايام شهادت ام الائمه، صديقه ي طاهره، حضرت زهرا سلام الله عليها را و بيشتر مواظبت خواهيم نمود در روز سيزده فروردين-شب شهادت حضرت مادر، پاره ي تن رسول الله را.

masoodrezaee بازدید : 317 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (1)
  روضه سه شب است، از چهارشنبه تا جمعه شب شهادت.
جلوي درب ورودي روضه، ريسه LED هفت رنگي نصب شده است، بضاعت موجود است، ريسه تك رنگ نداشتيم.
شب اول و سوم - سخنران حاج آقاي ارزاني هستند و مداح شب اول و دوم آقا مهدي خياميان.
سانتريفيوژهامان را تحريم كردند، بجايش اورانيوم 20 درصد توليد كرديم. شب سوم، مداح ها، همه ي شان
يك نه ي بزرگ به دعوتمان گفتند، يك شبه پنج، شش تا مداح توليد هيات داشتيم. تازه مداح هاي خارجي نهايتش 50 دقيقه مي خواندند، مداح هاي توليد داخل، ول كن ماجرا نبودند، هر چه داشتند رو كردند.
شب دوم شام كمي دير مي رسد. حاجاقاي باطني مي روند و چند تذكري را مي فرمايند و بعدترش مي گويند كه هركس در اين باره سوالي دارد بپرسد. هيچ كس سوال ندارد. هر چه كرديم فاصله ي تاخير شام پر نشد.
· فاطمه حسناي آقاي رباني شب اول روضه پا به عرصه ي هستي مي گذارند. توسط جناب قدسي اعلان عمومي مي شود.
هيات ميكسر خريده است. دوستان توي اين سه شب تمرين مي كنند تنظيم دستگاه را.
عرض ادب بچه ها امسال ديدني تر و زيباتر از سال هاي قبل است. فضاي مراسم فاطميه دست كمي از شور محرم ندارد.
و در پايان؛ بوسه بر پاي تك تك عزيزان هيات، از مسئول نور و فيلم بردار و عكس بردار و مداح و سخنران و تداركات و شام كش و دم كش و چاي ريز و كفش جفت كن و انتظامات و تزئينات و باني فرش و باني شام و آنهايي كه هزينه مالي كردند و يا وانت شان را در اختيار قرار دادند و طراح سن و ... گرفته تا كليه ميهماناني كه قدم بر سرما گذاشتند و سرمه چشمانمان شد، خاك پاك پايشان.

 

vahid بازدید : 171 شنبه 17 اسفند 1392 نظرات (3)

بادیه نشینی نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت:  آنقدرها امکان ندارد که درمحضر شما باشم دست کم عنایتی کرده تا گاهی شما را در خواب زیارت کنم.
امام علیه السلام فرمودند : برو آب شور و نمک زیاد بخور.
مرد همین کار راکرد و شب که خوابید تاصبح ده ها بار خواب آب دید.
نزد امام رفت و این مطلب را گفت . امام علیه السلام فرمودند: چون بدنت احساس نیاز به آب کرد خواب آب دیدی و اگر می خواهی ما را ببینی احساس نیازکن و تشنه باش.
آب کم جو تشنگی آور به دست/ تا بجوشد آب از بالا و پست

hma بازدید : 113 چهارشنبه 14 اسفند 1392 نظرات (3)

در جواب عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ»، خدا و پیامبرش بهتر می‏دانند؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ»، بعد برخی از اصحاب گفتند: نماز؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاةُ»، برخی دیگر گفتند: زکات؛ هر یک از اصحاب با اینکه گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می‏دانند؛ اظهار نظر کردند. بعد از اینکه اظهارنظرها تمام شد، پیامبر (ص) ‏فرمودند: «لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ»، این‏هایی اسم بردید، همه فضیلت دارند و دستگیره و نجات بخش هستند، امّا من به‏ دنبال محکم‏ترین آن‏ها هستم که اگر انسان به آن متمسّک شد و آن را پیشه گرفت، هیچ‏گاه سرنگون نمی‏شود و به هلاکت نمی‏رسد.........



masoodrezaee بازدید : 125 سه شنبه 13 اسفند 1392 نظرات (6)

 

·       14 هزار صلوات را بين بچه ها تقسيم مي كنيم. نزديك 9 هزار تا را بچه ها قبول مي كنند. هديه ي محضر حضرت بقيه الله و عمه جانشان. بعضي را جو مي گيرد و هزار تا نذر مي كنند و 5 تا ادا مي كنند.

·       حضور ششمي ها پر رنگ تر از بقيه است.

·       بيشتر از سه ساعت از شروع سفر نگذشته، كف اتوبوس پر از پاكت هاي خالي چيبس و پفك است.

·       تك تك سلولهاي بچه ها فرياد مي زنند. آرامش سوزني شده توي انبار كاه.

·       نماز مغرب را بعد از دليجان كنار امامزاده سيد محمد اقامه مي كنيم. بعد از نماز شام است.

·       به بچه ها مي گوييم هر چه زياد مي آورند، برايمان بياورند. اسنك، الويه ، قرمه سبزي، مرغ، نوشابه و ... . نعمت فراوان است.

·       بچه ها روي سر و گردن آقاي روحاني سوارند. به وضوح پيداست سير شده اند.

·       وسايل مان را مي گذاريم محل اسكان. مجتمع ياوران حضرت مهدي عليه السلام جمكران.

·       جاي تميز و قشنگي ست. عازم پابوسي حضرت معصومه مي شويم.

·       آسد مصطفاي فيروزه توي حرم برايمان از حضرت مي گويد. سيد روح اله قوام نيا هم پيدايش مي شود و زيارت مي خواند.

·       حدود يك و نيم بامداد مي رسيم محل اسكان. بچه ها مي روند فوتبال.

·       4 صبح فوتبال تمام مي شود و بازي "زو" شروع.

·       از پراكندگي كفش ها جلوي در اتاق ها مي شود خوابگاه هيات قاسم را پيدا كرد.

·       سر ميز يكي از بچه ها نيست. توي راهرو روي صندلي به خواب شيريني رفته است. دستش را مي گيرند. همان طور كه خواب است تاتي تاتي تا سر ميز صبحانه مي آورندش. سر ميز دوباره ولو مي شود.

·       بعد از صبحانه بچه ها عازم فوتبال اند.

·       ظهر براي نماز برمي گردند. نماز و ناهار. حاجاقاي باطني منبر مي روند برايمان. طبقه دوم تخت.

·         راه افتاده ايم براي اصفهان. صدا از كسي درنمي آيد. همه خوابند، خواب خواب ...

masoodrezaee بازدید : 212 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (7)

 

وارد سايت هيات مي شوم ودر يك نظر كل صفحه ي وب را از نظر مي گذرانم.

سمت چپ صفحه، زير عنوان دوستان ما، سايت هياتي آشنا لينك شده است. وارد سايت مذكور مي شوم و چرخي مي زنم.

در قسمت "دوستداران هيات" نام چند وبلاگ و سايت به چشم مي خورد.

نام وبلاگي نظرم را جلب مي كند : " وبلاگ هواداران ..."

در ذهنم چند تيتر به سرعت عبور مي كنند : انجمن هواداران پرسپوليس، سايت هواداران احسان خواجه اميري، پايگاه هواداران نيكي كريمي و ...

هيچ ارتباط منطقي، رياضي، هندسي، استقرائي، استدلالي، استنتاجي و ... بين عنوان وبلاگ دوستان و عناوين مطروحه پيدا نمي كنم.

از طرف ديگر فكر مي كنم قرار بود مداح ها بيايند و ممدوح (كسي كه مدح مي شود!) را مدح كنند، به عبارت ديگر قرار بود مداح هايمان تابلويي باشند كه مقصد را نشان عابرين بدهند، نه اينكه دست عابر را بگيرند و بنشانند و پاي رفتن شان را ببندند و حركت شان را بگيرند.

البته نويسنده ي اين سطور، قريب به يقين بر اين باورم رفيق شفيق مداح مان از چنين قصه اي بي اطلاعند، هر چند كه شخصيتي وقتي رسانه اي مي شود آن هم در چنين حوزه اي، بايد بيشتر مراقب اطرافش باشد.

abolfazl بازدید : 117 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (5)

                                        

    اشکان دو چشمان ترم چون دریاست / امسال تمام روزیم از زهراست(س)


از بوی تنور فاطمه(س) فهمیدم / سالی که نکوست از بهارش پیداست

masoodrezaee بازدید : 131 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (6)

 


ايستاده ايم پايين پاي قبر محمدرضا و عبدالرضا پسرخاله هاي مامان كه زن پا به سن گذاشته اي صدايش را به سختي بلند مي كند و مي گويد آن پسر سومي شان هم مرد و آقاجون بلندتر مي گويد خدا رحمتشان كند.

زني كه سن و سالش به مادر بزرگم مي خورد چند متر آن طرف تر نشسته است كنار قبري.

ميروم طرف ديگر قبر مي نشينمو سلامي ميكنم و جوابي مي شنوم. زن يك پايش را دراز و آن ديگري را جمع كرده است.

گوشي تلفن همراهش كنارش است و صوت زيارت عاشورا به سختي شنيده مي شود. از من مي خواهد كه برايش صدا را زيادتر كنم. كمي به گوشي ور ميروم و عاقبت صدا بلدتر مي شود.

گل از گلش مي شكفد. تشكر مي كند و مي گويد ديشب براي خواب عاشورا گذاشته بوده است بالاي سرش كه دخترش صداي گوشي را كم كرده و بلد نبوده زياد كردنش را.

مي پرسم كه صاحب قبر پسرش است كه سري تكان مي دهد و مي گويد 28 سال است كه هر پنج شنبه مي آيد ديدن پسرش. توي گرماي تابستان و برف زمستان. و ديروز مهمان داشته اند و نشده است كه بيايد. آدرس خانه شان را مي پرسم كه مي گويد سه راه سيمين و يكي يكي آدرس كوچه ها را تا خانه اش مي دهد و تاكيد مي كند كه اسم كوچه به نام پسرش است و ...

به نوشته روي قبر خيره مي شوم : شهيد محمدرضا نوروزي كه در عمليات كربلاي پنج در منطقه شلمچه در سن 21 سالگي ...

خداحافظي مي كنم و عزم رفتن.

دارم با خودم بلند بلند فكر مي كنم؛ بيست و يك – بيست و هشت ...

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
هم اکنون در حال مشاهده ی آرشیو قدیمی سایت هیئت قاسم ابن الحسن می باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    برای حمایت از ما از طریق درج لوگوی پایگاه اطلاع رسانی هیئت (مانند لوگوی بالا) ، کد درون کادر سفید رنگ زیر را انتخاب کنید و در بخش کد های اختصاصی کاربر ، کد های جاوا اسکریپت ، اسکریپتها ، کد های آی فریم ، کد های اضافه و یا ... درج کنید

    برای انتخاب بهتر کل بخش میتوانید پس از کلیک بر روی کادر سفید رنگ از کلید های ترکیبی ctrl و a استفاده کنید و سپس کلیک راست کرده و متن را کپی کنید