loading...
هیئت قاسم ابن الحسن اصفهان
masoodrezaee بازدید : 358 سه شنبه 21 مرداد 1393 نظرات (14)

 

در مرکز مطالعات وزارت امور خارجه در جمع سفرا و رؤسای نمایندگانی‌های ایران در خارج از کشور مطرح شد : یک عده شعار می‌دهند ولی بزدل سیاسی‌اند؛ هر وقت می‌خواهد مذاکره شود یک عده می‌گویند داریم می‌لرزیم؛ خوب به جهنم، بروید یک جای گرم پیدا کنید....

حالا كسي مگه حرفي زده،

مگه چيزي گفته،

حالا شايدم از روي "بي سوادي" صحبتي كرده باشند،

بابا دكتر شما به دل نگيريد!.

حالا اينكه يه وقت خداي ناكرده گفته شده مواظب نامردي اينا باشيد،

به اينا نمي شه اعتماد كرد،

انرژي هسته اي يادگار خون احمدي روشن هاست،

اسنادي كه نماينده هاي مجلس ما بهش دسترسي ندارند، تو روزنامه هاي آمريكا توش سبزي خوردن مي پيچند،

اينا بعد دست مي گذارند روي حمايت از حزب الله و سيد حسن،

گفتند بايد موشكاي بالستيك تون رو جمعش كنيد،

و ...

شما چرا عصباني مي شيد دكتر!

حداقل مي گذاشتيد اين بسته ي پيشنهادي رو براي زمستون رونمايي مي كرديد،

با اين قبض گاز هايي كه دست مردم ميرسه، ازش استقبال هم مي كردند.... 

masoodrezaee بازدید : 315 چهارشنبه 01 مرداد 1393 نظرات (12)

 

اسم مشهد كه مي آيد قصه فرق مي كند،

بخصوص اگر بعد از يك ماه روزه داري باشد، كه بشود عيد فطرت را با بوسه بر روي سنگ فرش هاي باب الجواد افطار كني...

اگر ورودت به آستان شمس الشموس از باب الجواد باشد كه فبها المراد، اگر مناجات سحر حرم از بلندگوهاي صحن رضوي پرده ي گوشت را بنوازند كه خوشا به حالت، اگر اذان صبح را صحن گوهر شاد، كنار حوض باشي و فواره ها به رقص آمده باشند كه ديگر هيچ، اذان گو هم كه موذن زاده باشد، دلت مي رود تا ثريا...

اما همه ي حرف اينجاست؛

رفتن يا نرفتنت، بردن يا نبردنت، ديدن يا نديدنت، اينكه بالاي سر زيارت نامه مي خواني يا بعد از نمازت برمي گردي و پشت به قبله سلام مي دهي...

به خودم كه نگاه مي كنم، به اندازه ي همه ي دنيا مايوس مي شوم.

به آغوش گشاده ي امام الرئوف كه نظاره مي كنم، غرق در شور و شعف مي شوم، يك جهان اميد مي شود دلم و وعده مي دهد خودش را خاك پاي زائر شدن...

سر و كارت با كريم كه باشد، كفران نعمت است فكر نبردنت؛ نرفتنت...

به ياري خدا و دعوت حضرتش رفتني هستم،

زيارت خواهيم كرد همديگر را، بعد از باب الجواد، كنار حوض، پاي تابلوي اذن دخول؛

اادخل يا الله، اادخل يا رسول الله...

masoodrezaee بازدید : 131 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

توي صحن و حرم هاي ائمه ي هدي عليهم السلام كه مي روي، هر كدام حال و هواي خاصي دارد. دريافت اين حس و حال با كمي تفاوت را، توي خيلي ها مشترك ديده ام.

بقيع يك جور، مسجد النبي جور ديگر، سامرا با طعم غربتي متفاوت، كاظمين بهجتي خاص، مشهد متفاوت تر و ايوان نجف كه عجب صفايي دارد.

هنوز كه هنوز است مانده ام آنها كه مشرف مي شوند صحن و حرم اميرالمومنين عليه السلام، چطور دلشان مي آيد مفاتيح را ختم كنند و از ايوان نجف چشم بپوشند.

وارد صحن اميرالمومنين عليه السلام كه مي شوي، بخصوص اگر براي اولين بارت باشد كه ميهمان شاهنشاه ملك و ملكوت و مي شوي، جلوه ي جبروتي مولا دوره ات مي كند، نا خودآگاه به خاك مي افتي مقابل عظمت ابوتراب.

سر كه برمي داري حقارت وجودت را بيشتر مي بيني مقابل جمع كوچكتر هايي كه هر كدام اقيانوسي بوده اند.

شيخ اعظم-شيخ مرتضاي انصاري، سيد ابوالحسن اصفهاني، ابوالقاسم خوئي، مقدس اردبيلي، ميرزاي نائيني، آخوند خراساني، علامه حلي، محدث نوري، شيخ عباس قمي و ...

اگر نبود دست نوازش مولا، از همان باب الساعه عقب عقب برمي گشتي كه كسي را ياراي مصاف با عظمت اين وجود نيست...

آخرنوشت :

1 . سفير انگليس آمده بود خدمت سيد ابوالحسن اصفهاني و مقداري پول داده بود به آقا و گفته بود اين را خرج فقراي نجف كنيد. آقا هم از زير پر تشك، بيشتر از آن گذاشته بودند روي پول سفير و گفته بودند اين را ببريد خرج فقراي انگليس كنيد. بعدا سفير گفته بود؛ سيد ما و دولت انگليس را يكجا خريد...(اوصاف بقيه را از حاجاقاي باطني بپرسيد)

2 . روز پدر رو به همه ي باباهاي دنيا، باباهاي شهيد و باباهاي هيات قاسم تبريك مي گم.

3 . فردا بهانه ي خوبيه براي دست بوسي باباها،براي ماكه خجالت مي كشيم يا كلا زير بار نمي ريم.

4 . اگر هديه ي بدرد بخور نمي گيريد، لااقل سنت حسنه ي قديمي ها را فراموش نكنيد. (خريد جوراب يا روم به ديوار، لباس زير)

5 . بخوانيد كتاب زيباي "علي از زبان علي" نوشته ي دكتر سيد جعفر شهيدي را.

masoodrezaee بازدید : 173 سه شنبه 16 اردیبهشت 1393 نظرات (12)

 

به جاي مقدمه : در روايتي به نقل از اميرالمومنين عليه السلام آمده است؛ "مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنی عَبداً".

و ترجمه ي تحت الفظي اش مي شود، "هرکس مرا نکته ای آموزد، بنده خویش ساخته است".

بحث اين نكته بماند كه چون فقط رسول اكرم و ذات ربوبي حق معلم اميرالمومنين بودند، حضرت ادب بندگي مقابل باري تعالي و رسول معظمش بجا آوردند.

از اين مهم كه بگذريم،هر كس كه نكته اي بياموزدمان، طوق بندگي گردن مان انداخته است.

پس اولا بايد ببينيم شاگرد چه كسي شده ايم، چه باري به هر جهت و يا چه رسما؛

و ديگر اينكه ادب استاد شاگردي را در محضر استاد رعايت كنيم.

و اما بعد؛

بنده ي حقير از طرف خود و ساير دوستان هيات نوجوانان قاسم ابن الحسن عليه السلام، مراتب تشكر و تكريم و سپاسگزاري را به محضر حضرت استاد گرانقدر، جناب حجه الاسلام سيد مهدي باطني دام عزه كه حقا حق استادي گردن اين كمتر از كم و ساير دوستان هيات دارند را عرضه مي دارم و از ساحت حضرتش بخاطر تحمل مصائب، سختي ها و به جان خريدن خطرات و رنج سفر در طول اين سالها، از خداوند قادر حكيم خواهانم كه خود از جناب حضرت استاد، تشكر نمايد كه به قول سعدي عليه الرحمه :

از دست و زبان که برآید            کز عهده ي شکرش به در آید

بنده همان به که ز تقصیر خویش       عذر به درگاه خدای آورد

و در ادامه تشكر ويژه دارم از تمامي عزيزاني كه در كسوت مربي در هيات نوجوانان حضرت قاسم انجام وظيفه مي كنند، بزرگواراني كه كمابيش از مشكلات و درگيري هاي روزمره و ضيق وقتشان آگاهم، ولي همچنان بانشاط و قبراق در كنار دوستان نوجوان حضور دارند و يار و غمخوار و رفيق گرمابه و گلستان عزيزان مان هستند.

سروران و نور چشمانم : كربلايي حسين رباني، كربلايي سعيد قدسي، كربلايي حسين شريعت، كربلايي حسين ملك احمدي، كربلايي ميثم قرباني، كربلايي سيد مهدي روحاني، كربلايي مهدي احمدي، كربلايي محمد برنجيان (استاد شخصي بنده در حوزه ي تواضع و اخلاص) و كربلايي مصطفي قديري.

دست بوس همه ي عزيزانم هستم...

ليله الرغائب كه گذشت. در باقي مانده ي ايام و ليالي ماه خدا به ياد هم و دعاگوي همديگر باشيم...

masoodrezaee بازدید : 139 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

با همسر مكرمه رفته ايم ماه عسل، زينبيه. پابوسي حضرت خانم، دختر موسي ابن جفرعليه السلام. بزرگواري كه به گفته محمد، رفيق شفيق مان و مسئول هماهنگي برنامه هاي حرم، آنهايي كه از عراق عازم ايران مي شوند براي زيارت، سه جا مي روند : مشهد، قم و همين حرم زينبيه خودمان.

در موضوع ماه عسل هم مسائلي مطرح است. اول اينكه، امثال بنده اگر "قاشق" دوم عسل به حلق شان برسد، كليه احشامشان بيرون مي ريزد. حالا تصور كنيد "ماه عسل" را.

در ثاني، ماه عسل براي كشاورزهاي قديم خوب بوده است كه چند ماه از سال را بيكار بودهاند. اگر من فقط " نيم ماه عسل" هم بخواهم بروم، از سركار مودبانه بيرونم مي كنند!

سوما، حالا چرا عسل؟

رابعا، كدام نوع عسل؟ سكنجبين، آويشن، يونجه يا و ...

پنجمش اينكه عسل كدام منطقه؟ خوانسار، فريدونشهر، اردبيل و يا ...

و ...

القصه، با سركار عليه ، همسر محترمه مثل دو تا مرغ عشق داريم از صحن حضرت مي آييم بيرون كه پخش صوت روضه اي توجه مان را جلب مي كند. اطراف را برانداز مي كنيم. جايي آنطرفتر مردم به دور بساطي حلقه زده اند. به تصور اينكه تعزيه است، راهي آنجا مي شويم.

جواني تقريبا 30 ساله، با موهاي ژوليده، شلوار شش جيب سبز رنگي به پا و تك پوش مشكي رنگي به تن دارد. چهار دور زنجير دور بازوهايش پيچيده و دور ميدان رجز مي خواند. گوشه ديگر ميدان صندوقي چوبي قرار دارد كه به زحمت خط رويش را مي خوانم : خطرناك ترين مار دنيا.

و ديگر بلندگويي دستي كه گه گاهي جوانك براي سخنراني استفاده مي كند و گاهي صوت روضه ي حضرت رقيه سلام الله عليها از آن پخش مي شود.

مرد آفتاب سوخته ي حدودا چهل ساله اي هم در گوشه اي از كادر وظيفه ي تداركات، امور مالي و تاييد و تصديق پهلوان را به عهده دارد كه با عنوان "سيد" خطاب پهلوان قرار مي گيرد.

قفس كوچكي هم منتهي اليه لوكيشن قرار دارد كه بچه ميمون بي نوايي به آدم هاي اطرافش خيره شده است.

پهلوان در حالي كه در قل و زنجير است، اطراف ميدان مي چرخد و رو به "سيد" مي گويد: سيد، اگر وسط پاره كردن زنجير جان دادم، به بچه هايم بگو پدرتان براي "يك لقمه نان حلال" جان داد و سيد در حالي كه اشك چشم هايش را پاك مي كند، قول مي دهد، "قول مردانه".

و بعد پهلوان خودش را گره مي زند به روضه ي عباس ابن علي و رقيه خاتون و بعضي كه گريه مي كنند و بعضي دست مي كنند توي جيب هايشان و آماده ي تقديم پول مي شوند به "سيد" مدير مالي و پشتيباني "پهلوان".

برمي گردم.

گنبد فيروزه اي دختر موسي ابن جعفر تو چشم هايم قاب مي شود.

يادم مي آيد از قديم، روضه ي موسي ابن جعفر كه مي خواندند، براي آزادي زنداني ها هم دعا مي كردند.

و حالا "پهلوان" كه در غل و زنجير است و اين مردم كه "زنداني" موهومات اند و تفكر، كه كم كم جايگاهي در نوع زندگاني مان ندارد...

دلم براي اين آدم ها مي سوزد، شايد آنها هم براي من...

masoodrezaee بازدید : 183 یکشنبه 31 فروردین 1393 نظرات (15)

"سلام/شونوفتم خبرايس. آ ب ما نيميگوين؟! پخش كنم همه جا يا شيريني ميدين؟"

اين عين متن پيامك سيد مهدي محموديان است كه در آخرين ساعات شنبه شب براي اين حقير ارسال كردند.

فارغ از اينكه پيامك فوق حاوي چند غلط املايي مي باشد، بوي تهديد و اخذ حق السكوت از آن به مشام مي رسد.

تهديد كسي كه علاوه بر عضويت در گروه بشدت فرهيخته ي جناب قدسي، كشيدن ترمز دستي قطار مشهد - اصفهان را نيز در پرونده اش دارد، نمي تواند و نبايد از طرف مجامع انقلابي بي پاسخ بماند.

البته كارشناسان رسانه، اطلاع رساني زودهنگام و پر هجمه ي سيد حسين كليشادي در هيات شب جمعه را نيز در راستاي يك سناريوي از پيش طراحي شده ارزيابي كرده اند و اين اقدام فرافكنانه را قسمتي از پازل كليشادي - محموديان مي دانند.

با توجه به وقايع اخير و به منظور شفاف سازي و قطع طمع دشمنان قسم خورده ي جوانان انقلابي اين مرز و بوم و با كسب اجازه از مديريت مجموعه، بر آن شدم تا با انتشار بيانيه اي، دشمنان اين مجموعه را بار ديگر نااميد ساخته و شوكت انقلابي هيات را به رخ اين ديوان و ددان بكشم.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ

مردان و زنان بيهمسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بينياز مي‏سازد، خداوند واسع و آگاه است.

بدينوسيله مزدوج شدن خود در ايام با سعادت ولادت ام السبطين، حضرت زهرا سلام اله عليها را به محضر استاد گرانقدر حضرت حجه الاسلام باطني دام عزه، هيات هميشه در صحنه ي حضرت قاسم و امت حزب اله تبريك عرض نموده، براي همسر گرانقدر و خانواده ي محترمه ام از درگاه خداوند منان، صبر كثير و اجر جزيل خواهانم.

ضمنا به اطلاع امت خداجو مي رساند، وسيله ي اياب و ذهابي جهت عزيمت به جشن عقد اين حقير در كار نبوده و هزينه مراسمات عقد و عروسي صرف امور خيريه گرديد.

                                                             والسلام علي من التبع الهدي

          فاميل هاي خودم، خانومم اينا، سادات باطني و هيات نوجوانان قاسم ابن الحسن عليه السلام

 

پي نوشت :

1 - شوراي فرهنگي رو در غياب دبيرش، همچنان در اوج حفظ كنيد.

2 - اگر قرار شد با عيال بريم پارك، تو راهم ميام هيات و دو تا شام تبركي مي برم.

3 - ديگه كسي بيخود منو نه لايك كنه، نه اد. بنده ديگه متاهلم.

4 - به دليل روحيات خلاقانه اي كه دارم، فكر كنم خيلي زود برگردم به آغوش هيات. ديگه كمتر كسي حوصله ي آدماي متين و محجوب رو داره.

5 - آماده ي ارائه ي مشاوره بصورت صد در صد تضميني و رايگان هستم. (البته بعد از اينكه به سن قانوني رسيديد)

و در آخر...

دعام كنيد،

همتون رو مي بوسم.

 

masoodrezaee بازدید : 280 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (5)

يك سال گذشت از همه ي برنامه هايي كه با رفقاي عزيزتر از جانم در سال 92 داشتيم و خاطره هايي  شد به ياد ماندني.

از اردوي شمال و مشهد كه توفيق هم راهي با عزيزان را نداشتم تا اردوي شيرازي كه هيچ وقت برگزار نشد تا مراسم محرم و فاطميه و عيد غدير و ميلاد امام رضا و شهادت امام مجتبي و ...

تا ساعتي ديگر تمام مي شود همه ي لحظه هاي خوب با هم بودن و باهم گريه كردن ها و باهم شاد بودن ها...

گذشت همه ي خداحافظي هاي كربلاها و مشهدها و مدينه ها و بعد استشمام عطر حسيني و رضوي و فاطمي در فضاي هيات...

و بعد...

بر خود لازم مي دانم از همه ي دوستان هيات، شوراي اجرايي، شوراي فرهنگي، مربيان و مسئولين كه بذل محبت نمودند و وقت گذاشتند ، تشکر و قدردانی کنم.

 و در راس همه ي عزيزان از سرور معظم-حضرت استاد جناب سيد مهدي باطني تشكر ويژه دارم كه يكسال تمام، مسافر قم اصفهان قم بودند و يار و غمخوار بي منت هيات...

و دعاي سلامتي داريم براي سيد وحيد مهدوي كه خداحافظي كرد و نايب الزياره ي مان مي شود در كربلاي معلا...

و بعدتر...

پيشاپيش عرض تبريك اين حقير و ساير دوستان را پذيرا باشيد بخاطر ايام مبارك بهار نود و سه...

و در آخر...

تعظيم خواهيم نمود ايام شهادت ام الائمه، صديقه ي طاهره، حضرت زهرا سلام الله عليها را و بيشتر مواظبت خواهيم نمود در روز سيزده فروردين-شب شهادت حضرت مادر، پاره ي تن رسول الله را.

masoodrezaee بازدید : 316 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (1)
  روضه سه شب است، از چهارشنبه تا جمعه شب شهادت.
جلوي درب ورودي روضه، ريسه LED هفت رنگي نصب شده است، بضاعت موجود است، ريسه تك رنگ نداشتيم.
شب اول و سوم - سخنران حاج آقاي ارزاني هستند و مداح شب اول و دوم آقا مهدي خياميان.
سانتريفيوژهامان را تحريم كردند، بجايش اورانيوم 20 درصد توليد كرديم. شب سوم، مداح ها، همه ي شان
يك نه ي بزرگ به دعوتمان گفتند، يك شبه پنج، شش تا مداح توليد هيات داشتيم. تازه مداح هاي خارجي نهايتش 50 دقيقه مي خواندند، مداح هاي توليد داخل، ول كن ماجرا نبودند، هر چه داشتند رو كردند.
شب دوم شام كمي دير مي رسد. حاجاقاي باطني مي روند و چند تذكري را مي فرمايند و بعدترش مي گويند كه هركس در اين باره سوالي دارد بپرسد. هيچ كس سوال ندارد. هر چه كرديم فاصله ي تاخير شام پر نشد.
· فاطمه حسناي آقاي رباني شب اول روضه پا به عرصه ي هستي مي گذارند. توسط جناب قدسي اعلان عمومي مي شود.
هيات ميكسر خريده است. دوستان توي اين سه شب تمرين مي كنند تنظيم دستگاه را.
عرض ادب بچه ها امسال ديدني تر و زيباتر از سال هاي قبل است. فضاي مراسم فاطميه دست كمي از شور محرم ندارد.
و در پايان؛ بوسه بر پاي تك تك عزيزان هيات، از مسئول نور و فيلم بردار و عكس بردار و مداح و سخنران و تداركات و شام كش و دم كش و چاي ريز و كفش جفت كن و انتظامات و تزئينات و باني فرش و باني شام و آنهايي كه هزينه مالي كردند و يا وانت شان را در اختيار قرار دادند و طراح سن و ... گرفته تا كليه ميهماناني كه قدم بر سرما گذاشتند و سرمه چشمانمان شد، خاك پاك پايشان.

 

masoodrezaee بازدید : 124 سه شنبه 13 اسفند 1392 نظرات (6)

 

·       14 هزار صلوات را بين بچه ها تقسيم مي كنيم. نزديك 9 هزار تا را بچه ها قبول مي كنند. هديه ي محضر حضرت بقيه الله و عمه جانشان. بعضي را جو مي گيرد و هزار تا نذر مي كنند و 5 تا ادا مي كنند.

·       حضور ششمي ها پر رنگ تر از بقيه است.

·       بيشتر از سه ساعت از شروع سفر نگذشته، كف اتوبوس پر از پاكت هاي خالي چيبس و پفك است.

·       تك تك سلولهاي بچه ها فرياد مي زنند. آرامش سوزني شده توي انبار كاه.

·       نماز مغرب را بعد از دليجان كنار امامزاده سيد محمد اقامه مي كنيم. بعد از نماز شام است.

·       به بچه ها مي گوييم هر چه زياد مي آورند، برايمان بياورند. اسنك، الويه ، قرمه سبزي، مرغ، نوشابه و ... . نعمت فراوان است.

·       بچه ها روي سر و گردن آقاي روحاني سوارند. به وضوح پيداست سير شده اند.

·       وسايل مان را مي گذاريم محل اسكان. مجتمع ياوران حضرت مهدي عليه السلام جمكران.

·       جاي تميز و قشنگي ست. عازم پابوسي حضرت معصومه مي شويم.

·       آسد مصطفاي فيروزه توي حرم برايمان از حضرت مي گويد. سيد روح اله قوام نيا هم پيدايش مي شود و زيارت مي خواند.

·       حدود يك و نيم بامداد مي رسيم محل اسكان. بچه ها مي روند فوتبال.

·       4 صبح فوتبال تمام مي شود و بازي "زو" شروع.

·       از پراكندگي كفش ها جلوي در اتاق ها مي شود خوابگاه هيات قاسم را پيدا كرد.

·       سر ميز يكي از بچه ها نيست. توي راهرو روي صندلي به خواب شيريني رفته است. دستش را مي گيرند. همان طور كه خواب است تاتي تاتي تا سر ميز صبحانه مي آورندش. سر ميز دوباره ولو مي شود.

·       بعد از صبحانه بچه ها عازم فوتبال اند.

·       ظهر براي نماز برمي گردند. نماز و ناهار. حاجاقاي باطني منبر مي روند برايمان. طبقه دوم تخت.

·         راه افتاده ايم براي اصفهان. صدا از كسي درنمي آيد. همه خوابند، خواب خواب ...

masoodrezaee بازدید : 211 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (7)

 

وارد سايت هيات مي شوم ودر يك نظر كل صفحه ي وب را از نظر مي گذرانم.

سمت چپ صفحه، زير عنوان دوستان ما، سايت هياتي آشنا لينك شده است. وارد سايت مذكور مي شوم و چرخي مي زنم.

در قسمت "دوستداران هيات" نام چند وبلاگ و سايت به چشم مي خورد.

نام وبلاگي نظرم را جلب مي كند : " وبلاگ هواداران ..."

در ذهنم چند تيتر به سرعت عبور مي كنند : انجمن هواداران پرسپوليس، سايت هواداران احسان خواجه اميري، پايگاه هواداران نيكي كريمي و ...

هيچ ارتباط منطقي، رياضي، هندسي، استقرائي، استدلالي، استنتاجي و ... بين عنوان وبلاگ دوستان و عناوين مطروحه پيدا نمي كنم.

از طرف ديگر فكر مي كنم قرار بود مداح ها بيايند و ممدوح (كسي كه مدح مي شود!) را مدح كنند، به عبارت ديگر قرار بود مداح هايمان تابلويي باشند كه مقصد را نشان عابرين بدهند، نه اينكه دست عابر را بگيرند و بنشانند و پاي رفتن شان را ببندند و حركت شان را بگيرند.

البته نويسنده ي اين سطور، قريب به يقين بر اين باورم رفيق شفيق مداح مان از چنين قصه اي بي اطلاعند، هر چند كه شخصيتي وقتي رسانه اي مي شود آن هم در چنين حوزه اي، بايد بيشتر مراقب اطرافش باشد.

masoodrezaee بازدید : 130 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (6)

 


ايستاده ايم پايين پاي قبر محمدرضا و عبدالرضا پسرخاله هاي مامان كه زن پا به سن گذاشته اي صدايش را به سختي بلند مي كند و مي گويد آن پسر سومي شان هم مرد و آقاجون بلندتر مي گويد خدا رحمتشان كند.

زني كه سن و سالش به مادر بزرگم مي خورد چند متر آن طرف تر نشسته است كنار قبري.

ميروم طرف ديگر قبر مي نشينمو سلامي ميكنم و جوابي مي شنوم. زن يك پايش را دراز و آن ديگري را جمع كرده است.

گوشي تلفن همراهش كنارش است و صوت زيارت عاشورا به سختي شنيده مي شود. از من مي خواهد كه برايش صدا را زيادتر كنم. كمي به گوشي ور ميروم و عاقبت صدا بلدتر مي شود.

گل از گلش مي شكفد. تشكر مي كند و مي گويد ديشب براي خواب عاشورا گذاشته بوده است بالاي سرش كه دخترش صداي گوشي را كم كرده و بلد نبوده زياد كردنش را.

مي پرسم كه صاحب قبر پسرش است كه سري تكان مي دهد و مي گويد 28 سال است كه هر پنج شنبه مي آيد ديدن پسرش. توي گرماي تابستان و برف زمستان. و ديروز مهمان داشته اند و نشده است كه بيايد. آدرس خانه شان را مي پرسم كه مي گويد سه راه سيمين و يكي يكي آدرس كوچه ها را تا خانه اش مي دهد و تاكيد مي كند كه اسم كوچه به نام پسرش است و ...

به نوشته روي قبر خيره مي شوم : شهيد محمدرضا نوروزي كه در عمليات كربلاي پنج در منطقه شلمچه در سن 21 سالگي ...

خداحافظي مي كنم و عزم رفتن.

دارم با خودم بلند بلند فكر مي كنم؛ بيست و يك – بيست و هشت ...

masoodrezaee بازدید : 118 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (6)

دبستان كه بودم، صفحه ي اول كتاب علوم ام را باز مي كردم و بعد عكس
پيرمردي را مي ديدم كه پسركي هم سن و سال من كنارش نشسته است. بعد چشمم
مي افتاد به جمله ي پايين عكس كه "اميد من به شما دبستاني هاست"
و ذهن بازيگوشم سرك مي كشيد توي دفتر مدير مدرسه مان و نقشه بزرگي كه پشت
سرش روي ديوار زده شده بود و توي فكر مي رفتم كه مگر مي شود رهبر مملكتي
كه نقشه اش، نصف ديوار پشت سر مدير يك مدرسه پانصد نفري را مي گيرد،
اميدش به دبستاني ها باشد!

و فردا قرار است جشن تولد نوزادي را بگيريم كه حالا جوان برومند سي و پنج
ساله اي شده است.
جواني كه تا دلت بخواهد دشمن دارد. از آن زنيكه ي سرخ پوش آمريكايي گرفته
تا رئيس شان آن پسرك سيه چرده تا آن آقاي كري معاونش، همه و همه تهديدش
مي كنند به همه ي گزينه هاي روي ميز و تطميعش مي كنند به سبد كالايي كه
شايد به من و تو تعلق نگيرد. و پسرك چشم عسلي ريش پروفسوري سربزيرمان كه
مدام لبخند مي زند و "سر خم مي سلامت / شكند اگر سبويي"

گفته بود درس بخوانيد كه آينده اين مملكت دست شماست و چشمي گفتيم و درس
هامان رو خوب خوانديم و حالا كه شيخ ديپلمات مان مي گويد شما كم سواديد،
بي سواديد...
نمي دانم شايد هم راست بگويد . ما هنوز هم انگار دبستاني هستيم.
نمي دانم ...
هنوز هم اميدت به اين دبستاني هاست!

درباره ما
Profile Pic
هم اکنون در حال مشاهده ی آرشیو قدیمی سایت هیئت قاسم ابن الحسن می باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    برای حمایت از ما از طریق درج لوگوی پایگاه اطلاع رسانی هیئت (مانند لوگوی بالا) ، کد درون کادر سفید رنگ زیر را انتخاب کنید و در بخش کد های اختصاصی کاربر ، کد های جاوا اسکریپت ، اسکریپتها ، کد های آی فریم ، کد های اضافه و یا ... درج کنید

    برای انتخاب بهتر کل بخش میتوانید پس از کلیک بر روی کادر سفید رنگ از کلید های ترکیبی ctrl و a استفاده کنید و سپس کلیک راست کرده و متن را کپی کنید