آنقدر شده است كه جيب هايم پر از پول بوده است و پاي اتوبوس رفته ام و راهي نشده ام و آنقدرتر بوده كه آهي در بساط نداشته ام و رفته ام به پابوسش شاهانه. هميشه تا اتوبوس و قطار و هواپيما راه نيفتاده؛ دلم آرام نشده.

ايندفعه را نمي دانم. بين خوف و رجا گير كرده ام .بين مي شود ونمي شود.

فقط مي دانم دلم برايش تنگ شده است. همين و بس.

... و صداي عليرضاي افتخاري در گوشم مي پيچد كه؛

چون آهوي گمگشته به هر گوشه دوانم

تا دام در آغوش نگيرم نگرانم!

حوصله ي نوشتن مطلب تازه نبود. همان مطلب سال گذشته را به عينه آوردم. فقط عنوانش عوض شد. عكس را علي جويافر به انتخاب خودش آورده بود...

و حالا يكسال گذشته است از آن عكسي كه همه از آن خاطره داريم. امسال را توي عكسي باشيم، كه هم حرم داشته باشد و هم خاطره.... خدا مي داند.

فردا اتوبوسي هست كه راهي مشهد است. اتوبوسي كه براي تك تك مسافرهايش دعوت نامه فرستاده شده است.

اتوبوسي كه شايد هيچ كدام از صندلي هايش، جايي براي نشستن "من" نداشته باشد...

انگار لب هايم به زمزمه باز شده است...

هواتو كردم...

من حيرون تو اين روزا هواتو كردم...

دلم ... .

چه چرت و پرت هايي دارم مي نويسم. توي اوج خستگي سه ي بعدازظهر و يك دستي بدون پيش نويس تايپ كردن، بهتر از اين نمي شود...

محمد حسين رحيمي و عرفان ولي بك از زيارت مكه و مدينه برگشته اند. رحيمي را هنوز نيامده، دوستان پياده اش مي كنند و افطار شب بيست و يكم را به زور مهمانش مي شوند. عرفان را هنوز موفق نشده اند تا مهمانش شوند و زيارت قبول بگويند.

حاج سعيد قدسي هم از مشهدالرضا(ع) پيامك داده اند و نايب الزياره مان هستند.

تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد ...

* دقايقي به شروع مراسم مانده، هنوز طرح صحنه و نور و صوت كامل نشده است.

* علي جويافر مدام زير لب لغز مي خواند كه : من طراح صحنه بوده ام، نه مجري آن.

* تعدادي از دوستان، پشت پرده ي انتهاي مجلس، خواب را قدر دانسته اند و حالي پيدا كرده اند.

* امسال برنامه ي شب قدر با هيات نوجوانان رهروان حضرت مهدي (عج) مسجد النبي (ص) جي، مشترك برگزار شده است.

* محمدحسين كشاورز موقع سينه زني، آن وسط ها پيدايش نيست، شايد به بازنشستگي پيش از موعد فكر مي كند.

* امسال،فاصله مكان برگزاري مراسم تا نزديك ترين اسنك فروشي قابل توجه است. اين شكم هاي وامانده چطور حلقه ي دام بلا شده اند، خدا مي داند.

* طرح جلوي مجلس عجيب به دل مي نشيند، دست طراح و مجريانش درد نكند.

* باز هم محمد برنجيان فعال ترين و دل سوزترين "كاراكتر" هيات در حوزه ي اجرا شده است.

* موقع دعاي قرآن تا حاج آقاي باطني مي گويند : قرآن ها را جلوي صورت هاتان باز كنيد، هر چه گوشي پك و پهن (گلكسي و خانواده) هست روشن مي شود. مي خواهم بگويم كه حالا چه موقع موبايل بازي ست كه منصرف مي شوم. تا قرآن ها روي سرها مي رود، گلكسي ها هم كم نمي آورند و از سر وكول بچه ها بالا مي روند. تازه دوزاري ام مي افتد كه قرآن ها "ديجيتال" هستند.

* نگاه به شلنگ و تخته انداختن هاي هادي سرجويي نكنيد، موقع روضه عجيب بي قراري مي كرد.

* هم مجلس آرايي زيبا شده است  و هم هم نوايي بچه ها دوست داشتني ست. خدا از گزند آفات آخرالزمان نگاه شان دارد.

* علي جويافر 3 بار محتواي كلمن كناري ام را تست مي كند. عاقبت متوجه نمي شود شير است يا دوغ!

* محمدحسين رحيمي گله مي كند كه به ما بودجه ي سمعي-بصري نمي دهند، آنوقت اينقدر خربزه زياد است كه علي دهقاني تا توي چشم هايش خربزه خورده است. از بچه ها مي پرسم، حق داشته است. خربزه اش حرف نداشته است.

* سحري استمبولي و سبزي و دوغ و نوشابه است بوفور. بچه ها مانده اند اين همه امكانات را چطور در همين چند دقيقه ي مانده به اذان مصرف كنند.

* قبل از اذان صبح را با چند تايي از بچه ها مي رويم پل خواجو. موقع نماز صبح بيشتر بچه ها جلوي مسجد ولو هستند. اصلا خواب ندارند اين بچه ها...

داريم به آخر مهموني نزديك ميشيم با يه نگاه به روزهاي گذشته به ذهنم خورد فرازهاي از دعاي وداع ماه رمضان را بزارم تا اين چند روز مونده را غنيمت بدونيم 

با تامل بخونين ببينيم چه چيزي را از دست دادين يا...

بارخدایا! اینک ما با رمضان وداع می­کنیم، همچون وداع با عزیزی که فراقش بر ما گران است و رفتنش ما را غمگین و گرفتار وحشت و تنهایی کند؛ عزیزی که او را بر ما پیمانی است که باید نگه داریم و حرمتی که باید رعایت کنیم و حقی که باید ادا نماییم؛ پس اکنون می­گوییم:

بدرود ای بزرگ­ترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا؛ بدرود ای گرامی­ترین اوقاتی که ما را مصاحب و یار بودی؛ ای بهترین ماه در همه ­ی روزها و ساعت­ها.

بدرود که آزادشدگان از عذاب خداوند، در تو چه بسیارند، و چه نیکبخت است آن که حرمت تو را نگه داشت.

بدورد که چه بسا گناهان که از نامه­ ی عمل ما زدودی و چه بسا عیب­ ها که پوشیده داشتی.

بدرود ای ماهی که تا تو بودی، امن و سلامت بود.

بدرود ای آن که در مصاحبت تو نه کراهت بود، و نه در معاشرتت ناپسندی.

بدرود که سرشار از برکات بر ما آمدی و ما را از آلودگی ­های گناه شست و شو دادی.

بدرود که به هنگام وداع از تو نه غباری به دل داریم و نه از روزه­ات ملالتی در خاطر.

بدرود که چه بدی­ها با آمدنت از ما دور شد و چه خیرات که ما را نصیب آمد.

بدرود تو را و آن شب قدر تو که از هزار ماه بهتر است.

رئیس جمهور لبنان هر سال در ماه رمضان شخصیت های برجسته ی مذهبی را به ضیافت افطار دعوت می کرد. امام هم به عنوان رئیس مجلس شیعیان در ضیافت شرکت کرد.

سفره ی اطعام پهن بود و همه منتظر افطار. اهل سنت موقع غروب آفتاب افطار می کردند و شیعیان چند دقیقه بعد از غروب. و همین چند دقیقه فاصله، می رفت تا فاصله ها را زیادتر کند.

آفتاب غروب کرد. امام استکان چای را برداشت. همه با تعجب به دست امام خیره شدند. امام استکان را در یک دست گرفت و دست دیگرش را بالا برد و شروع کرد به دعا کردن. دعا کرد و بقیه آمین گفتند. امام آنقدر دعا کرد و آمین گفتند که وقت افطار شیعیان شد.
لبخند روی لبان امام جاری شد.
“اَللّهُمَّ لَکَ صُمْتُ وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ”
استکان خالی شده بود.

سلام بچه ها

اميدوارم حالتون خوب باشه

ببخشيد که با يه تاخير دو هفته اي بعد از مسافرتم خدمتتون ميرسم

براتون صدا هاي جشن ولادت امام حسين ، امام سجاد و حضرت اباالفضل رو براي دانلود گذاشتم .

به ادامه ی مطلب بروید ...

البته نظر یادتون نره . ( هر پیشتهاد یا انتقادی به گروه سمعی بصری دارید رو می تونید از قسمت نظرات همین مطلب به گوش ما برسونید )

حمید علیمی یکی از بهترین مداح کشور خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رسانده است.

وی در خصوص چرایی و چگونگی حضورش در سوریه گفته است :

پروازهای ایران به دمشق اکثرا کنسل شده و من از طریق کشوردیگری وارد سوریه شده ام و کاری به 

دولتش ندارم و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) آمده ام .

یک هزار و یک صد و هفتاد و نه سال است که ندیده ام تان. اگر بگویم که همیشه دلتنگتانم، كه دروغ گفته ام، هر چند مي دانم دروغ هايم را هم باور مي كنيد.

راستش را بخواهيد اين روزها اصلا به فكرم نمي رسد كه به دروغ هم كه شده بگويم دلتنگتانم.

اما نه اين كه فكر كنيد هيچ وقت به يادتان نيستم، نه. آخرين بار وقتي بود كه درس نخوانده، سر امتحان حاضر شدم. از همان صبح علي الطلوع تا روي خود برگه ي امتحاني و بعدترش تا وقتي نمره ها را پشت شيشه ي دفتر مدرسه مان زدند، همه اش به فكر شما بودم.

سرتان را درد نياورم. گاهي حالم از خودم هم بهم مي خورد. وقتي ديگران التماس دعاهايشان را به سمتم پرتاب مي كنند. شرمنده، تحملم كنيد كه من هم دارم خودم را تحمل مي كنم...

از من عبورر مي كني و دم نمي زني / تنها دلم خوش است كه شايد نديده اي

روزي رسـد كه در آغـــوش گـيرمــــت / هـرگـز بـعيد نـيست خـدا را چه ديده اي!

انتخابات جمعه ۲۴ خرداد گذشت. رئيس جمهور منتخب هم انتخاب شد. تا ۳ ماه آينده هم رئیس دولت بر کرسی ریاست قوه ی مجریه تکیه خواهد زد.

اما من معتقدم در اين انتخابات قطعا تقلب صورت گرفته است. شديدالحن هم معتقدم. من مطمئن هستم استادنا و رئيسنا جناب حجه الاسلام سيد مهدي باطني رئيس جمهور واقعي مردم ايران هستند. اما بي منطق هم نيستم. من دلايلم را به پيشگاه ملت فهيم ايران عرضه مي كنم، خودتان قضاوت كنيد.

به دلايل زير تقلب در انتخابات رياست جمهوري اتفاق افتاده (اظهر من الشمسه) :

۱ . حاج خانم قبل از انتخابات گفته بودند كه رئيس جمهور، اين سيد اولاد پيغمبره. هركس ديگه اي از صندوق بیرون اومد، تقلب شده. (چه كسي فهيم تر از حاج خانم؟)

۲ . ما كه در شعارهامون گفتيم - درود بر سه سيد فاطمي/قريشي و هاشمي و باطني - مگه كسي جرات مي كند به سيد اولاد پيغمبر پشت كنه. حداقل همين شعار بايد ۱۸ ميليون راي بياره.

۳ . اگر مردم قرار باشه بين سيد و شيخ، يكي رو انتخاب كنند قطعا سيد رو انتخاب مي كنند.

۴ . شوراي نگهبان و وزارت كشور كه همون ۴ سال پيشي ها هستند. مگه مي شه ۴ سال پيش تقلب بشه، حالا نه؟ به همين دليل اين دوره هم تقلب شده. تازه بيشتر هم شده، چون دستشون راه افتاده. توي مدرسه اولين بار كه كاغذ تقلب رو از جيبم درآوردم بدنم مثل بيد مي لرزيد ولي دفعه بعدش به بچه ها هم تقلب مي دادم.

۵ . چطور شد ۴ سال پيش دود و خاكستر آتشفشان ديده مي شد امسال نه؟ نخير. امسال خيلي هم دودش بيشتر شده.

۶ . اين دوره دشمن بايد انصاف داشته باشه و سلامت انتخابات رو تاييد كنه ولي دوره قبل هر چه دوستان مي گفتند بابا نتيجه درسته قبول نمي كردند. حالا هم ما قبول نمي كنيم!

۷ . تازه راستشو بخوايد ما امسال بعدازظهر بيشتر خوابيديم، پس بيشتر تقلب شده.

۸ . انصافا اداره كردن هيات ما سخت تره يا دبير شورايعالي امنيت ملي بودن؟ پس مردم به يه مدير توانمند بيشتر راي دادند تا يه ديپلمات.

۹ . فعلا دلايل بسه...

اما با وجود دلايل بالا به خاطر وجود دلايل زير، ما سطل آشغال آتيش نمي زنيم،بچه هاي مردم رو نميزنيم، اگه كسي ريش نداشت موتورش رو نمي سوزونيم، شيشه بانك رو خورد نمي كنيم، كيوسك تلفن رو از جا در نمياريم، به صندوق صدقات رحم مي كنيم، چادر ناموس مردم رو از سرش برنمي داريم، عكس امام رو پاره نمي كنيم، پرچم روضه ي امام حسين رو آتيش نمي زنيم، جاسوس اينگيليسا نمي شيم، به پايگاه بسيج حمله ور نمي شيم و ...

فكر نكنيد عرضه ش رو نداريم. همين علي آقاي فخفوري، عليرضاجان رضايي، آقاعلي اوليايي، جناب صالحي، سيد مهدي و احمد و كلي آدم ديگه داريم كه هر كدوم شون مي تونند يه شهر رو بهم بريزند. انصافا اداره كردن اين بزرگوارا سخت تر از تعطيل کردن یو سی اف و سایت نطنز و ... نیست!

اما دلايلي كه عرض كردم خدمت تون عرض مي كنم  :

۱ . اولا ما خيلي آدم حسابي هستيم.

۲ . كسي رو نداشتيم برامون پيش بيني كنه آتشفشان مي خواد الو بگيره.

۳ . کسی نبود بعد از اینکه به بقیه فحش دادیم بهمون بگه "متدینین" .

۴ . هم امام حسين و بالتبع، امام مون رو خيلي دوست داريم.

۵ . ندا آقا سلطان گيرمون نيومد.

۶ . احتمال دادیم رئیس مجلس ازمون دلداری نکنه.

۷ . همسايمون اجازه نمي ده با دخترش بريم نماز جمعه.

۸ . تو نماز جمعه مجبوريم كفشامون رو در بياريم.

۹ . به راي مردم احترام مي گذاريم و خودشيفته نيستيم.

۱۰ . از اراذل اوباش بودن بدمون مياد.

۱۱ . آمريكا و رفقاشو قبلا زير پامون له كرديم.

۱۲ . سر سفره ي ننه بابامون بزرگ شديم و حلال حروم سرمون ميشه و بيت المال و حق الناس مي فهميم.

۱۳ . اين دلايل براي حالا فعلا بسه.

در آخر؛ تازه اينقدر مؤدبيم كه مثل بچه ي آدم بجاي قهر كردن و آتيش سوزوندن و نق نق كردن، به منتخب مردم تبريك هم مي گيم... .