رئیس جمهور لبنان هر سال در ماه رمضان شخصیت های برجسته ی مذهبی را به ضیافت افطار دعوت می کرد. امام هم به عنوان رئیس مجلس شیعیان در ضیافت شرکت کرد.
سفره ی اطعام پهن بود و همه منتظر افطار. اهل سنت موقع غروب آفتاب افطار می کردند و شیعیان چند دقیقه بعد از غروب. و همین چند دقیقه فاصله، می رفت تا فاصله ها را زیادتر کند.
آفتاب غروب کرد. امام استکان چای را برداشت. همه با تعجب به دست امام خیره شدند. امام استکان را در یک دست گرفت و دست دیگرش را بالا برد و شروع کرد به دعا کردن. دعا کرد و بقیه آمین گفتند. امام آنقدر دعا کرد و آمین گفتند که وقت افطار شیعیان شد.
لبخند روی لبان امام جاری شد.
“اَللّهُمَّ لَکَ صُمْتُ وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ”
استکان خالی شده بود.