loading...
هیئت قاسم ابن الحسن اصفهان
abolfazl بازدید : 139 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (3)

فرهنگ در جامعه امروزه ،  یعنی آنکه ذهنیتهای حاکم بر شخصیت انسان که رفتارهای او را به جهت دهی می کند.

مسائل فرهنگی باید با دل سوزی عمیق و همراه با دانش مربوطه و استفاده از خبرگان فرهنگی و کارشناسی بررسی گردد

.

بشر در وظیفه و قبول تلاش و تکاپو و زحمت است که میتواند به پیروزی و غایت نهایی برسد.(چکیده ای از کتاب دغدغه های فرهنگی که از سخنان رهبریست ، با اندکی تلخیص)

باید توجه داشته باشیم که فضای سایبری امروزه اصلی ترین مکان برای تهاجم و تدافع فرهنگیست برای همینه که آقا فرمود که امروزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد...

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سعید قدسی در تاریخ 1393/03/07 و 11:48 دقیقه ارسال شده است

دلنوشته های من

\"آسیب شناسی فعالیت های فرهنگی در کشور و نهادهایی مانند حوزه و دستگاه های فرهنگی کشور باید به طور جد دنبال بشود.
حوزه های علمیه کم کاری میکنند. ارتباط زیادی با نسل جوان ندارند. حوزه و دانشگاه دو جزیره ی مستقل از یکدیگرند. هر دو نهاد یکدیگر را متهم میکنند. جوانان و نوجوانان مانده اند و یک تهاجم همه جانبه از جانب شیاطین و دشمنان...
فیلترینگ دیگر جواب نمیدهد...
کارهای فرهنگی پخته نیست...
روح معنویت در کارهای فرهنگی با هزینه های میلیاردی نیست...
برنامه ریزی ها دچار اشکال است...
آنها هم که دلسوزانه کار میکنند بودجه ندارند...
مسئولین فرهنگی با مبانی فرهنگ بیگانه اند...
سینما نه تنها در خدمت فرهنگ انقلابی اسلامی نیست بلکه مملو از عناصر غربزده است که بوقچی فرهنگ غرب هستند...
حوزه های علمیه دغدغه فرهنگی زیادی ندارند...
مراکز فرهنگی در دانشگاه ها منفعلانه عمل میکنند...
مراکز فرهنگی موجود در سطح کشور با یکدیگر لینک نیستند...
و هزاران هزار حرف دیگر
هدفم نا امید کردن دوستان نیست. این ها حقیقت های موجود در فرهنگ کشور ماست. کارهای مثبت زیاد شده منتها کمتر منجر به نتیجه میشود.
باید آسیب شناسی شود. حوزه های علمیه به طور محکم و هدفمند و تمام قد وارد این میدان جنگ تمام عیار بشوند و این میدان را رهبری کنند
دست مراکز فرهنگی از طلبه های جوان و پرنشاط و اهل تلاش و مومن خالیست...
نمونه ها بسیار است که مراکز فرهنگی به پا شده اند ولی هیچ شخصیت روحانی یا طلبه ای نیست که آن را رهبری معنوی و محتوایی بکند...
باید قبل از کار فرهنگی روی موضوع دغدغه فرهنگی کار کنیم
چرا که تا دغدغه ای نباشد هیچ کاری جلو نمی رود.
به قول رهبر معظم انقلاب:
بعضی ها درد دین ندارند... درد اسلام ندارند...
نهایت این صحبت همان دغدغه ی فرهنگ را داشتن است...

سعید قدسی

این نظر توسط یه بنده خدا در تاریخ 1393/03/02 و 7:56 دقیقه ارسال شده است

اخوی عنوان مطلب دغدغه فرهنگی بود که من درمورد اخلاص گذاشتم و ایمان ...مطالبت و اطلاعاتت ستودنیه ولی ربطشو نفهمیدم....
پاسخ : ع . جویافر :
تناقض بین اعلام راضی بودن و صلاح دانی خداوند و سپاس گزاری او با جملات دوم

انگار پس از زمان کوتاهی صبر دکتر بریده است و زبان به اشکال گیری از خداوند گشوده است !!

این نظر توسط یه بنده خدا در تاریخ 1393/03/01 و 18:51 دقیقه ارسال شده است

خدایا:
رحمتی کن تا ایمانم نان و نام برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را
و حتی نامم را در راه ایمانم افکنم،
تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار می کنند،
نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.


خدایا:
همواره، تو را سپاس می گذارم که هر چه، در راه تو و راه پیام تو،
بیشتر می روم بیشتر رنج می برم، آنها که باید مرا بنوازند، می زنند،
آنها که باید همگام باشند، سد راهم می شوند.
آنها که باید حق شناسی کنند، حق کشی می کنند،
آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی می زنند، آنها که باید تقویتم کنند، سرزنشم می کنندنومیدم می کنند، تا در راه تو؛


از تنها پایگاهی که چشم یاری دارم و پاداشی، نومید شوم، چشم ببندم، رانده شوم....تا تنها
امیدم تو شود، چشم انتظارم، تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، تنها از تو پاداش گیرم، در حسابی که با تو دارم، شریکی دیگر نباشد، تا؛ تکلیفم با تو روشن شود، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد،


تا حلاوت "اخلاص" را
که هر دلی اگر اندکی چشید، هیچ قندی در کامش شیرین نیست- بچشم،


خدایا: اخلاص! اخلاص!


و میدانم، ای خدا، می دانم که برای عشق، زیستن،
و برای زیبایی و خیر؛ مطلق بودن، چگونه آدمی را به مطلق می برد،
چگونه اخلاص، این وجود نسبی را، این موجود حقیری را که مجموعه ای از احتیاج ها است و ضعف ها و انتظارها، "مطلق" می کنند!


(دکتر علی شریعتی)
پاسخ : ع . جویافر :

در قسمتی جناب شریعتی میفرماید :
«همواره، تو را سپاس می گذارم که هر چه، در راه تو و راه پیام تو،
بیشتر می روم بیشتر رنج می برم،»

و در اثری خارق العاده دیگر ، سپاس خود را این چنین بیان می کند :

خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.

خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
وقنمیگویی؟!

خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!

خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا


منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.

با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.

بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هم اکنون در حال مشاهده ی آرشیو قدیمی سایت هیئت قاسم ابن الحسن می باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    برای حمایت از ما از طریق درج لوگوی پایگاه اطلاع رسانی هیئت (مانند لوگوی بالا) ، کد درون کادر سفید رنگ زیر را انتخاب کنید و در بخش کد های اختصاصی کاربر ، کد های جاوا اسکریپت ، اسکریپتها ، کد های آی فریم ، کد های اضافه و یا ... درج کنید

    برای انتخاب بهتر کل بخش میتوانید پس از کلیک بر روی کادر سفید رنگ از کلید های ترکیبی ctrl و a استفاده کنید و سپس کلیک راست کرده و متن را کپی کنید