دقایق پایانی هیات است که به آستان قدس می رسم.
حاجاقا در مورد اردوی شیراز صحبت می کنند که دوستان یکی یکی از اقصا نقاط هیات، دلشان هوای شیراز و وصف بی مثالش را می کند و اعلام آمادگی می کنند برای حضور در این عرصه پرشور.
در همين حين، گروه جناب حاج سعيد قدسي هستند كه با متانت و آراستگي و طمانينه ي هر چه بيشتر؛ هيات را به قدوم وزين شان منور مي كنند.
نمي دانم چرا يك آن، ذهنم پر مي كشد سمت كتاب تاريخ دوم راهنمايي ام. آنجايش كه چنگيز خان مغول به سمت ايران لشكركشي مي كند و در مسيرش همه چيز را تار و مار مي كند.
البته بعد، همين لشكر مغول آدم مي شوند و منشا خيرات و بركاتي در اين سرزمين. اما به قيمت از بين رفتن بزرگترين كتابخانه ي عالم تشيع كه چند هزار كتاب خطي در آنجا مي سوزد؛ كتابخانه خواجه نصيرالدين طوسي.
سخنراني و تذكرات كه تمام مي شود، جناب سرجويي با آن تك پاي سبز رنگشان بنده نوازي مي فرمايند و در كنار اين حقير جلوس مي فرمايند. قسمت عملي جلسه شهيد مطهري بوده است كه پاي مباركشان مو بر مي دارد.
سفره مي اندازند. ده دقيقه قبل از اينكه اولين ظرف شام وارد سفره شود، جناب دهقاني با ظرف غذا در گوشه اي از سفره تكيه زده و مشغول تناول غذا مي شوند.
دقايقي مي نشينيم. تقريبا ظرف اول غذاي جناب دهقان رو به پايان است. تازه شروع به توزيع غذا كرده اند...
یک توضیح : تصویر بالا هیچ ربطی به متن ندارد.