در شماره قبل خواندیم:
اتوبوس به دو جبهه چپ و راست تقسیم شد؛بساط بگم؟بگم؟ راه افتاد و شعری سروده شد...
آنچه گذشت:
اگه یادتون باشه کاغذی دادیم به همتون ، حتی شما ، که خاطراتتون رو توش بنویسید
یادتونه که؟؟
در این قسمت با نوشته های عاقل ترین مرد اردو انس خواهید گرفت!
عکس:علی جویافر
(ادامه دارد .... روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید....)
شریفیان:
خاطره: شب ساعت 2.5 یا 3.5 بود ، با گروه مان آقای ملک احمدی داشتیم والیبال نشسته انجام میدادیم . بعد خسته شدیم رفتیم سر گوشی ها ، بعد صالحی از خواب پاشد چشمانش را باز کرد و حرف زد و بعد هم شانه پاشد و لی حرف نزد . بعد از ساعت 4 تا 4.5 رفتم حمام تا آمدم همه ، همه خواب بودند و رفتم همه را نگاه کردم در خواب چه شکلی اند در خواب آدم ها مثل .........