loading...
هیئت قاسم ابن الحسن اصفهان
پایگاه اطلاع رسانی هیئت بازدید : 72 پنجشنبه 30 آذر 1391 نظرات (0)

                      

با قافله ی مردم و شهدا فاصله داریم. تا به آنها برسیم طول پیاده رو را باید طی کنیم. پیرزنی ۷۰ ساله روی جدول های کنار خیابان نشسته و با پر چادرش اشک هایش را پاک می کند. به مردم که می پیوندیم قطره ای می شویم در دریا. ما هم گمنام می شویم.

مداح می خواند و طبل نواز چوبش را بالا و پایین می برد و صدای سنج فضا را پر می کند.

پسرک ۱۲-۱۳ ساله ای که از شلوار ورزشی و کیف مدرسه اش پیداست امروز زنگ ورزش داشته اند، گل های باغچه ی وسط خیابان را می کند و پرپر می کند و روی تابوت ها می ریزد.

دخترکی آنطرف تر با مقنعه و شلوار و کفش های صورتیش که پیداست آنها هم امروز تعطیلشان کرده اند، مدام کلیپس روی سرش را جابجا می کند.

پرچم قرمز رنگ "یاحسین" و "یا اباالفضل" جلوی جمعیت به رقص در آمده اند و عباس اینجا هم ادب کرده است و پرچمش نصف اندازه ی پرچم برادر است.

دخترکی سه چهار ساله با کاپشن صورتی اش، از روی شانه های پدر تابوت شهید را می بوسد و دست های کوچکش را به صورتش می کشد تا یادم بیاید امروز، روز شهادت رقیه خاتون (س) است.

لحظه ای از جمعیت جا می مانم و خودم را در محاصره ی زن های پشت سرم می بینم. جای شکرش باقی ست که کنار پیرمرد عصا بدست هستم. قدمی عصا زنان می رود و لحظه ای می ایستد و خیره به پرچم سه رنگ روی تابوت برای خودش می خواند و اشک می ریزد و دوباره راه می افتد.

جمعیت که دم می گیرد "یا اباالفضل" ، چشمم به نوشته ی روی شیشه ی مغازه ای مات می شود "خشکه پزی ابوالفضل".

بعضی مغازه ها به احترام شهید بسته اند و بعضی بی تفاوت باز باز.

آن روزها هم همین طور بود.

نه اینکه فکر کنی چون اینقدر شهید می آورند، هر چه جوان و نوجوان بود جبهه می رفتند؛ نه. بجز معدودی، بقیه سرگرم خودشان بودند.

آن روزها در بحبوحه ی جنگ، ورزشگاه امجدیه ی تهران برای بازی استقلال و پرسپولیس، جا برای سوزن انداختن نداشت. سینماها مشتریش را داشت. جوانک ها دانشگاه می رفتند و آنها که توانستند، بخاطر مملکت شان رفتند آمریکا و انگلیس و کانادا با دیپلم. خرمای ختم جنگ که پخش شد و امام که جام زهر را نوشید برگشتند با دکترا.

قرار نبود همه شهید بشوند. باید برای بعد از جنگ هم عده ای باشند تا امور را به دست بگیرند. کسانی که خوب معنای پیشرفت در سایه ی صلح و آرامش را می فهمند!

....

خوشحالیم که در مراسم تشییع شهدا شرکت کرده ایم؛ اما واقعیتش این است که شهدا به استقبال ما آمده اند و ما را چند ده متری تشییع می کنند. و گرنه ما که به روزمره گی مان عادت کرده بودیم.

سید مرتضی اینجا هم رهایم نمی کند و صدای روایت فتحی اش درگوشم طنین انداز می شود که"ای شهید، ای آن كه بر كرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی بر آر و ما قبرستان‌ نشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش."

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هم اکنون در حال مشاهده ی آرشیو قدیمی سایت هیئت قاسم ابن الحسن می باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    برای حمایت از ما از طریق درج لوگوی پایگاه اطلاع رسانی هیئت (مانند لوگوی بالا) ، کد درون کادر سفید رنگ زیر را انتخاب کنید و در بخش کد های اختصاصی کاربر ، کد های جاوا اسکریپت ، اسکریپتها ، کد های آی فریم ، کد های اضافه و یا ... درج کنید

    برای انتخاب بهتر کل بخش میتوانید پس از کلیک بر روی کادر سفید رنگ از کلید های ترکیبی ctrl و a استفاده کنید و سپس کلیک راست کرده و متن را کپی کنید