loading...
هیئت قاسم ابن الحسن اصفهان
پایگاه اطلاع رسانی هیئت بازدید : 76 پنجشنبه 23 آذر 1391 نظرات (0)

    

اگر بداني كسي دروغ مي گويد، تكليفت با خودت روشن است ولي امان از آن وقتي كه "دروغ" را "راست" به خوردت بدهند. خر تو خري مي شود ديدني!

احساس تهوع مي كني از اين همه صداقت.

تبليغاتش كه شروع شد، خوشحال شدم كه كسي پيدا شده است تا زندگي بچه هاي جنگ را نه در جنگ كه در زندگي روزمره ي شان به تصوير بكشد. آفرين گفتم به اين محمدرضاي آهنج.

.....

نميدانستم استاد دانشگاه بچه ي جنگ، سبك ترين زبان را دارد و به اسم استاد ريش دار به همه توهين مي كند، چون خيلي حاليش مي شود.

نمي دانستم خانم دكتر بچه ي شهيد، با شاگرد نامحرمش آنقدر رفيق است كه او را به اسم كوچكش صدا مي زند.

نمي دانستم شاگردهاي نامحرم قرار   است خانم دكتر را كه فقط چند سال از   خودشان بزرگتر است را سارا خانم صدا   بزنند.

نمي دانستم دختر پسرهاي نامحرم قرار   است با هم بلولند و خواهر برادر باشند و   براي مروت و جوانمردي، ناجوانمردانه با   هم در ايستگاه مترو و دانشگاه و خانه   خوش باشند و چشم و ابرو نازك كنند.

نمي دانستم عليرضا، شهيد زنده ي داستان اينقدر با هانيه و خاطره و سارا خوب كنار مي آيد.

نمي دانستم هانيه دختر شهيد حقي در حين گرم گرفتن با عباس ميخواهد شهيد بشود.

نمي دانستم مگر مي شود آدم چادري باشد و هفتاد قلم آرايش بكند. من ساده را بگو كه فكر مي كردم چادر براي پوشيده بودن و حفظ حياست. چه كسي فكرش را مي كرد اينقدر چهره ي سارا و هانيه و خاطره با چادر، به دل عباس و دانيال و عليرضا بنشيند.

نمي دانستم مي شود آنقدر بي دين بود و اينقدر خوب.

نمي دانستم اينقدر رئيس بچه هاي گمنام امام زمان بي ادب است و بيشتر از آن بيكار كه اين همه پروژه را رها كند و بچسبد به اين بچه قرتي ها و آخر كار بفهمد اشتباه كرده است و خودش هم به جمع همدلان بپيوندد.

راست اين دروغ ها اين بود كه اولين بار تعدادي طلبه، حوزه ي تبليغشان را از مسجد به ايستگاه هاي مترو منتقل كردند و آنجا به مردم مشاوره مي دادند.

احساس تهوعم مي زند بالا وقتي مي بينم ساراجان بعد از سال ها از امريكا تشريف فرما شده اند تا افسردگي مردم مسلمان ايرانمان را با دم مسيحايي امريكائيش درمان كند. آنهم نه با دعا و توسل و اعتماد به خدا و ترك گناه، بلكه با راست گفتن كه انگار همه دروغ ميگويند و ايشان صداقتي را كه در كالج هاي امريكا آموخته اند مي خواهند تعليم مان دهند.

 خاك بر سر من كه بخواهم مروت و  جوانمردي و دينم را از صدا و سيماي  مهندس ضرغامي و محمدرضاي آهنج  طلب كنم.

 يك موي گنديده ي علي، رفيق هم هياتي  ام را به صدتا سارا و خاطره و هانيه و  عليرضا و... نمي دهم كه بعد از چهار سال  دانشگاه رفتن و شاگرد اول شدن، هنوز اگر  دختر هم كلاسي اش را در محوطه ي  دانشگاه يا صف عابر بانك ببيند، نمي  شناسد.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هم اکنون در حال مشاهده ی آرشیو قدیمی سایت هیئت قاسم ابن الحسن می باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    برای حمایت از ما از طریق درج لوگوی پایگاه اطلاع رسانی هیئت (مانند لوگوی بالا) ، کد درون کادر سفید رنگ زیر را انتخاب کنید و در بخش کد های اختصاصی کاربر ، کد های جاوا اسکریپت ، اسکریپتها ، کد های آی فریم ، کد های اضافه و یا ... درج کنید

    برای انتخاب بهتر کل بخش میتوانید پس از کلیک بر روی کادر سفید رنگ از کلید های ترکیبی ctrl و a استفاده کنید و سپس کلیک راست کرده و متن را کپی کنید