ای مادر !
هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میگفتم تو حاضر شدی
و هنگام خداحافظی
گفتی : ای مصطفی، من تو را بزرگ کردم، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم و اکنون که میروی از تو هیچ نمیخواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم، فقط یک وصیت می کنم و آن اینکه
خدای بزرگ را فراموش نکنی.
ای مادر، بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود بازمی گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز
حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم...
هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میگفتم تو حاضر شدی
و هنگام خداحافظی
گفتی : ای مصطفی، من تو را بزرگ کردم، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم و اکنون که میروی از تو هیچ نمیخواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم، فقط یک وصیت می کنم و آن اینکه
خدای بزرگ را فراموش نکنی.
ای مادر، بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود بازمی گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز
حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم...