باغ و بهاری امام رضا ، هوامو داری امام رضا...
نوایی که در گوشم خاطره ی صحن قدس را زنده میکند...
عجب صبحی بود...
بعد از نماز صبح در صحن قدس...
بچه ها یکی یکی با مربی ها پیدایشان میشد. گروه آقای مهدوی، گروه آقای قدسی ، گروه آقای ملک احمدی و گروه آقای محمدی...
وقتی که جمعمان جمع شد منتظر شدیم که حاج آقا سیدمهدی باطنی تشریف بیاورند و برنامه را آغاز کنیم. بعد از کمی انتظار آقا سید آمدند و از دور اشاره کردند که برنامه را شروع کنیم...
برنامه با صدای دلنشین حسین آقا ربانی شروع شد...
سلامی به حضرت سلطان علی ابن موسی الرضا عرض کردیم و سپس نوای همخوانی...
چه زیبا بود صدای بچه ها که در هم گره میخورد و صحن قدس را پر کرده بود از عشق به امام رضا...
دیدن روی تو آرزومه ، نوکری درت آبرومه
کاشکی میشد کبوتر حرم بشم دونه خوری ز سفره ی کرم بشم
میون صحن تو پر بگیرم ، به روی گنبدت بمیرم
باغ و بهاری امام رضا ، هوامو داری امام رضا
سپس آقای ربانی زیارت عاشورا را شروع کردند. چه زیبا و دلنشین بود. بچه ها خیلی خوب همراهی میکردند. اصلا انگار دلها جای دیگری پر میزد.
بله...حرم امام حسین...
چه خوش گفته اند که: بعد منزل نبود در سفر روحانی...
در یک لحظه مشهد و لحظه ی دیگر کربلا و سلام به امام حسین...
زیارت عاشورا به سلام مخصوص به حضرت اباعبدالله رسید که حاج آقا باطنی از دور به آقای ربانی اشاره کردند که شعر کربلا را بخوان...
کربلا کربلا
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن
ابی عبدالله مددی مولا...
راسته که میگن: حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی!! خلاصه اینکه خیلی حال داد...
بعد از زیارت عاشورا همه بچه های هیئت یک عکس دسته جمعی زیبا گرفتند تا خاطره ای بشود برای دلهای مبتلای ما ، تا هر وقتی که نگاهش میکنیم دلمان بلرزد...
همیشه این جمله از زیارت جامعه کبیره به ذهنم میرسد که فرموده است:
وعادتکم الاحسان ، و سجیتکم الکرم...
وگرنه ما را چه به زیارت امام رضا...؟